خشم زن همچون گردبادی عظیم
حتی از بلند کردن تار علفی به هوا نیز
دریغ نخواهد کرد
رقصان و خرامان می رود
پشت سر وحشی و آشفته
روبرو رام و دست نخورده
در آخر نسیمی می شود
دستش را روی خون زمین می کشد
تا التیامش دهد
هر کس به گوشه ای خراب و ویران
خشم مرد همچون گردابی عمیق
حتی از فرو کشیدن خویش نیز
دریغ نخواهد کرد
ثابت و برافروخته می بلعد
هر چه درونش جای گیرد
آنقدر خود را می خورد تا
در آخر از او چیزی جز
همان موجک های آرام
همان تکه های شکسته هضم نشده
نمی ماند
سلام وب لاگ قشنگی دارید
از وب لاگ من هم دیدن کتید خوشحال می شم
سلام... به امید خوبی و مهربونی... شاد باشی
چی هوم؟؟
سلام. شعر تفکربرانگیزناکی بود
هر دو می رقصند. نه هر دو را می رقصانند. نه هر دو را می رقصاند.می رقصاند. می رقصاند...
سلام...خوشم میاد بیشتر شعر مینویسی تا چیز دیگه....جالب بود
سلام:
آگه داغ بود چیکار کنم
سلام مهربان
خوبید؟
چنان ممنون شدم که خدا داند و من
شما دل به یار (عج) دارید و گرنه من چه قابل به این نوع سخن
دعام کنید.
سلام دوست خوبم وبلاگت خیلی خوب بود...از مطالبشم استفاده کردم..به منم یه سری بزن یه کلبه کوچیک دارم که توش درد و دل می کنم...موفق باشی یا حق