شعر هایم را
در
لا به لای خیالات و اوهام
گم
کرده ام.
در
لا به لای کلام
کلام
بی احساس و عاقلانه ام
که
هیچ وقت خدا
با
حرف دلم
به
تفاهم نرسید
و
نگاه هایم
در
شوراب اشک های نامفهوم
به
انهدام کشیده شدند
و
دیگر
حرفی
برایم نمانده
تمام
حرف هایم را
در
زمان قحطی اندیشه و نظر
فرو
برده ام
برای
نجات افکار نحیف خودم
و
حالا
تنها
دلی برایم مانده
که
برای روز مبادا
در
سینه پنهانش کرده ام
روزی
که دیگر عقل
به
تحلیل رفته باشد
و
عشق
تنها-عشق-
چاره
ی زنده ماندن تن نحیفم باشد
تنها
عشق!
dooste khoobam chareye zende mandan ghodratasto bas